شعر نو درباره هوای پاک شـهر - shereno.com

پاک شـهر من

شاعر مـهدی ملازاده

پاک شـهر من
فال تو را مـیخواهم
به قیمت غمت
به موج بـه ساحل خورده اشکم
به حرمت آنکه دامن نیـالودی
به بیتابی دیدن غرورت
که شکست
آن زمان کـه گفتی
شعری دارم برایت
و نخواهم خواند شعرت
که نگاه از روی غبار گرفته ات
به جای دیگری نخواهد رفت
گریـه نکن کـه تنـها نیستی
دل من هم مثل تو غم دارد
دیدن درد آرامم نمـیگذارد
جامعه ام تب دارد
بیمار است
بغض دارد
جامعه ام تشنـه داد هست ...

هوای این شـهر

شاعر حميده رضائي

هوای این شـهر
آنقدر آلوده است
که بـه پاکی حرفهایت شک مـی کنم!
کاش
کاش
تورا درون شـهری دیگر دیده بودم... ع در مورد هوای پاک ...

شبانـه 2

شاعر احمد شاملو

دوستش مـی دارم
چرا کـه مـی شناسمش،
به دو ستی و یگانگی.
- شـهر
همـه بیگانگی و عداوت است.-
هنگامـی کـه دستان مـهربانش را بـه دست مـی گیرم
تنـهائی غم انگیزش را درون مـی یـابم.
اندوهش غروبی دلگیر است
در غربت و تنـهایی.
همچنان کـه شادیش
طلوع همـه آفتاب هاست
و صبحانـه
و نان گرم،
و پنجره ئی
که صبحگا هان
به هوای پاک
گشوده مـی شود،
وطراوت شمعدانی ها
در پاشویـه حوض.
***
چشمـه ئی،
پروانـه ئی، ع در مورد هوای پاک وگلی کوچک
از شادی
سر شارش مـی کند
و یـاس معصو مانـه
از اندوهی
گران بارش:
این کـه بامداد او، دیری ...

غسل دلتنگی ....

شاعر کرامت یزدانی ( اشک)

من
سپیده دم
وهجوم اشک بر تن کاغذ..
غسل دلتنگی
در برکه چشمانت
ای سپید ترین شعر وجودم !
سحرگاه دیشب
به شوق امدنت ...
مـهتاب را قنداق
به مادر زمـین هدیـه دادم
اشکهایم پاک
خاطرات بارانی ام
در خاک مدفون کرد دست باد ...
مردن درون هوای الوده شـهر
با طلسم دلهای غبار گرفته
گریـه بر تنـهایی کبوتر
که بالش شکست سنگ نفرت...
گذشته
...

طعم سیب

شاعر ساره احمدی(س.سکوت)

هوای تازه هست نور هست

ستاره های روشن و بهار هست

امـید های زنده روز های نو

ستارهای خوش نوا

نگاه های عاشق و خیـال های تازه ، یـار درون کنارهست

نشسته بین جام های سرخ اینـهمـه خوشی

دلم ،دلت به منظور شام های تیره تنگ مـی شود

نخند این حقیقت هست گرچه تلخ

من و تو از مـیان منجلاب پا گرفته ایم

دلم دلت به منظور گریـه ، درد ، غصه تنگ مـی شود

و شـهر های باز و دشت های سبز

دلی کـه عادتش بـه غصه بود را بـه خنده های آدم و به سیب های سرخ آبدار وا نکرد

هوای پاک ص ...

هوای آلوده

شاعر سید محمد جواد ابطحی

احساسی آسمانی را بارانی نمـی کند

دراین هوا

که کلاغی را نمـی شود دید درون پرواز

مگر منقارش صابون سپیدی دزدیده باشد

دراین هوا

وقتی مجنونی بر ناز لیلایی خرده مـیگیرد

وشیرینی را ناز مـیکند

غروبی مثل نقاشی شکستی

از ذوقی گر گرفته بـه شب مـیرسد

تا ضامنی پیدا کند

تاریکی

ولی وقتی ماه خورشید را بـه آغوشی سرد

وخسوفی ایجاد مـیکند درون پنـهانی آسمان

تا هوسی زود گذر بچشد

تاریکی هم ضامن این هوا نخواهد شد

دراین هوا

وجدان ها بـه مرگ خود ...

برای دیدن تو

شاعر خسرو كرمانشاهي

برای دیدن تو

پلًکانی از ترانـه مـی سازم

گلیم کهنـه ی تن را

به یک بغل ستاره مـی بازم

برای دیدن تو

پیـاله مـی با خواب

مـی شوم با تب

و تشنـه مـی شوم با آب

برای دیدن تو

تو خود بهانـه ای اما

بیـا همـین امروز

چه دیر مـی شود فردا

برای دیدن تو

چراغ حادثه درون دستم

حدیث گزمـه و تاریکی است

و من خورده ام, مستم

ریـا, دو دم شمشیر

به چهره ای کـه مـی خندد

به پا ای چون من
...

بهشت جان من

شاعر محمد صادق عبدالهی

مرا نشانده برابر گلی کـه یـاسمن است
که بوی عطر جمالش بهانـه چمن است
عجب کـه بر دو جمالش نـهفته دام و بلا
به دل چو زهد گران و چو حوریـان بدن است
مبر گمان بـه ملامت مرا کـه از تو غم است
که جان بـه جور تو مراد جان و تن است
نرفته یـاد سمن وانکه یـاد مرا
که که تا نمرده ز هجرش مرا همـین سخن است
نـه من کـه دیده دو چشمم دو صد غریب رهت
نظاره کن کـه برایت سلام انجمن است
که جان نـهاده بـه کف آنکه مـیل روی تو کرد
توان دیدن رویت ورای چشم من است
فس� ...

هوای سربی

شاعر ابوالحسن اکبری

هوای سربی شـهر
پرازدود
پرازباروت
وحنجره ی شکسته ی باغ
انارهای رسیده را مـی چینند
خدا
خدا
صدا بـه پشت بام مـی رسد
پیـامکی بزن
سوارروزهای تلخمان
مـی رسد
یـا نمـی رسد. ع در مورد هوای پاک ...

هوای تو

شاعر مروت خیری

من با مردم این شـهر کـه کاری ندارم
من بـه هوای تو شـهر نشینم...
ور نـه من اهل ابادی انتهای ان جاده ام..
هنوز تنم بوی علف مـیدهد
من بـه شوق تو اینجا مانده ام
کوله سفرم همـیشـه اماده است.
باور کن
یک پایمان جاده است.
نگاهم بـه پشت سر دلم درشـهر تو جا مانده است
نـه تاب ماندن نـه پای رفتن دارم
تنم مـیان این دوراهی وا مانده است.
تو خود کـه قصد سفر بـه جایی دیگری داشته ای
بس چرا سالهاست منو درون این شـهر نگه داشته ای؟ ...

خبر دارید...؟

شاعر سامان سعیدی

خبر دارید چرا شـهر یـه کلبه ی غم شده؟
محبتت آدما بـه همدیگه کم شده ؟

توی ساختمونای شـهر کنار هر پنجره
چایی بدون لیلی تک نفری دم شده؟

خبرا دارید چرا گل با بودن یـه خورشید
پژمرده و بی صدا رو بـه زمـین خم شده ؟

با این همـه تواضع کـه توی این درختاست
هوای پاک این شـهر دودی و پر سم شده ؟

اصلا شده بپرسید با این همـه قشنگی
صدای مردم شـهر چرا کمـی بم شده ؟

اون و پایکوبی تو شـهر و تو خیـابون
نشستن پای نت با حالت لم شده ؟

چسبیده ایم بـه دنیـا با حسرت فراوون
� ...

لالایی

شاعر اردشیر هادوی

بخواب ای آرام مـهتاب ببین گل های مـیخک خسته هستند
تمام اشک هایم که تا بخوابی مـیان مخمل چشمم شکستند
*****
بخواب ای پونـه باغ شکفتن گل اندوه امشب زرد زرد است
هوا را زرد کرده عطر پاییز هوای پاک ایوان سرد سرد است
*****
بخواب ای بستر نیلوفر دل دو چشمان تو رنگ موج دریـاست
مـیان کوچه های زندگانی گل شادی فقط ...

نگاره ی عشق

شاعر محمد ایثاری نیـا (جوینی)

کوچه ها هم نفسِ هوایِ پاکِ دل انگیزِ بویِ عطرِپیراهنِ رنگارنگِ بادِ آذاری
که قلمِ نگارگرِش
بخشید نگاره ی عشقِ ِ درختان ِطلائی را
به بارانِ لطیفِ پائیزی
تا جاری شود
از بغضِ ابریِ آسمانِ شـهر
قطرهِ قطره ، برگِ برگ
برسنگ فرشِ خیـابان های شـهر.......
-
مناسبت:
( آسمان تهران صاف ، تمـیزو آبی رنگ شد روز 20/09/93 )
...

غریبی

شاعر مـهرداد جعفرزاده اطربی

مـه غریبی وه برمـه کنده ابر ، وارش
مـه بیی وه ریس کنده دار ، برگش
مـه دل تسه تنگ ای مازندرون
مـه دل تسه تنگ ای زوون
مره دانـه هوای ناز دلبر
مـه دل تنگ به منظور غاز بی سر
تا کـه دیمـه تره نشناسیمـه ای مازرون
ته دریـا و جنگل ره ندیمـه ای مازرون
مره هوای کوه و صحرا دانـه
مره هوای رود دریـا دانـه
از جی غصه خانی مادرم ای مازرون ؟
چرا شو ناله کندی مادرم ای مازرون ؟
ته وچه ته جه دوره جان مار
ولی نخانـه همـیشـه وه بوره جان مار
اگر‌دنیـا طاووس بوه هادن مره
ننگم بو� ...

شب برفی

شاعر عاطفه ظهرابی

تموم جاده کولاکه
مسیر قله ی برفی
سکوت تو دلآزاره
بزن شاه دلم حرفی

قدم های تو رو مـی خوام
زمستونـه و دلتنگی
بیـا یک عمر حبسم کن
مـیون اون دلِ سنگی

مگه دستامو گم کردی
که تو بیراهه ها موندم
منو با عشق پیدا کن
نگو مـهمونِ ناخوندم

نفس های تو رو مـی خوام
هوایِ پاکِ یکرنگی
تو جاری شو بـه قلب من
منم بـه اون دلِ سنگی

بگو چنتا سحر مونده
برای جشنِ آئینـه
چقد حتما تحمل کرد
بگو ای یـار دیرینـه

برای فتحِ قلب تو
چقد که تا آسمون مونده
سقوط از چشم تو سخته
...