حسن امتحانی

شاعر حسن امتحانی

وقتی کـه زائرید بـه پابوس آمدید شوقی درون چشم شماآب مـی شود
در التهاب، شعری زیبا در مورد حسن ظن قلب شما مـی تپد شدید دریـا شدن حقیقت مرداب مـی شود وقتی کـه زائرید بدون کلاه و کفش بر زخم های پای شما درد لذت است
در هر قدم بـه سمت حرم ذره ذره هی شاخ نبات درون دلتان اب مـی شود
با یک سلام خدمت اقایتان زدور تعبیر مـی شود همـه خوابهایتان
هی پلک مـی زنید و هی عپشت عگنبد درون ذهن شما قاب مـی شود ...

دلم هوای تو کرد/حسن اسحاقی

شاعر حسن اسحاقی

دلم هوای تو کرد

و ابر آمد و یک آن دلم هوای تو کرد

غروب، نم نم باران... شعری زیبا در مورد حسن ظن دلم هوای تو کرد

شبیـه رفتن خورشید لحظه ی گذرت

غروب بود و فراوان دلم هوای تو کرد

درست آخر مـهر از تو دل ب و باز-

درست اول آبان دلم هوای تو کرد

چه سخت از تو جدا شد چه سخت تنـها شد

چقدر زود و چه آسان دلم هوای تو کرد

دلش هوای مرا کرد یک نفر یکروز

همـینکه گفت: شعری زیبا در مورد حسن ظن "حسن جان!" دلم هوای تو کرد!

...

گذشت بی تو زمستان، بهار آمد و آه...

دوباره - از تو چه پنـهان- دلم هوا� ...

حسن پاکزاد

شاعر حسن پاکزاد

حتی هزار سال پیـاپی کـه روبروت –

بنشینم و دوباره بخواهی بـه گفتگوت..

قهوه بریز چشم درختی کـه گم شوم

روزی هزار مرتبه درون جنگل بلوط

دست مرا بگیر و به همراه خود ببر

حتی شده مـیانـه ی صحرا –کویر لوت –

تو فصل آمدن شده ای، فصل شعرهام

با من قدم بزن وسط بوته های توت

لبهای تو ادامـه ی اردیبهشت شد

تلفیقی از طراوت سنتور با فلوت

لبخند مـی زنی و من از دور مـی رسم

از شـهر بی ترانـه و از شـهر پر سکوت

گلهای ررهنت را بـه من بده

این خ� ...

شعر"مـی خواهم" از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی

مـی خواهم تپش خنده هایت
را درون چشم های آب
زیر سپیدار
به تماشا بنشینم
و زیر تکان عقربه ها
چکه های زمان
را درون افق عشق گم کنم
و بـه انسوی سفرهای دور بپیوندم
و از مـیان ادمکها و قبرها
بگذرم
و مـیان دست های زندگی
ماهیـان را بـه نرمای
کف رودخانـه برسانم
و بی معطلی ذهنم را پرکنم
از پرکاه
شاید به منظور من
هر لحظه، لحظه اخر است
با مـهربانی باید
به بهار اعتماد کرد
پیش از انکه زمستان بعدی بیـاید
باید از اعماق شبنم
چیزی گفت
پیش از انکه صدف بمـیرد
و مرواریدها ...

شعر "با من از چه مـی گویی" از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی

با من از چه مـی گویی؟
با من از شقایق ها بگو
از هزاران لاله خفته درون خاک بگو
با من از زلال آب
کمـی دلتنگی
بوی باران بگو
با من از هزاران یـاد رفته
از بغض ابر
صدای تیک تیک ساعت
بگو
با من از چه مـی گویی؟
با من از عشق
لبخند مادر
براهن پدر
بگو
با من از ظرفی مسین
خانـه ای خلوت بگو
با من از دیداری معوق
از واژه ای حقیقی بگو
با من از مادر بگو
با من از چه مـی گویی؟
با من از ظرافت
جاودانگی مرگ بگو
با من درهای بسته بگو
با من از
اینده مردم مـیهن � ...

شعر: وقتی کـه تو " از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی


وقتی کـه تو مشغول مردنت بودی
من درون ذهن لهجه دار
اتاق زیر شیروانی
داشتم با کبوتری
چهره زندگی را
در قفل در
در حلول بهار مـی پاییدم
و درون ضمـیر مرمر فشنگ
گلگیر کودکیم را
قلقلک مـی دادم.....
حسن رسولی ...

شعر" مـی دانم درون روز مرگم" از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی


مـی دانم درون روز مرگم
باران درون اتاق آسمان
چرخ مـی زند
و هوا از ملافه های سفید
روشن مـی شود
مـی دانم بعد از مرگم ماسه های ساحل
راه خویش را مـی روند
بی هیچ صدای خش خشی
خورشید گرمتر از دیروز مـی شود
سیب های سرخ دندان زده بـه درونم
پی مـی برند
و مثل دستمالی درون دستان
روزگار شعبده باز
محو مـی شوم
مـی دانم درون روز مرگم
پدرم با هوای خوب مـی اید
درست مثل همـیشـه
در اخر تنـهایی
مـیان قبر
من مـیان دستان مادرم
سفید و خوشحالم
مـی دانم مـی دانم مـی دانم
چشمان تو درون سپ� ...

شعر عاشقانـه پلک ها از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی

این روزها
پلک ها
به جای قلب ها
مـی تپند
سرت را پایین بیـاور
چشم ها عاشق شده اند....حسن رسولی ...

شعر عاشقانـه صدف ها از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی

و اما صدفها
چه زیباست
،تنـهایی شان
ای ادم ها بیـاید
مرواریدها
عاشق شده اند... شعری زیبا در مورد حسن ظن حسن رسولی ...

شعر عاشقانـه ابهام از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی

به هر سو کـه مـی نگرم
چیزی نمـی یـابم
یـا تو نیستی
یـا من کور شده ام...
حسن رسولی ...

چند شعر عاشقانـه از تاگور. برگردان بـه فارسی حسن رسولی

شاعر حسن رسولی

گزیده ای از عاشقانـه های تاگور
برگردان بـه فارسی: حسن رسولی
********************************************
شعر اول: مرگ
تو آخرین تحقق زندگی هستی،
ای مرگ،
مرگ من، بیـا
با من زمزمـه کن
در گذر روزها، من
ساعت را به منظور تو نگه داشته¬ام.
برای تو.
من شادی و درد زندگی را متحمل شده¬ام
اکنون کـه من هستم
امـیدوارم،
و عشق همـه علاقه من است...
و اکنون ]من[ درون عمـیق پنـهان
به سوی تو درون جریـان است...
نگاه آخر از چشمان تو
و زندگی من،
]که[ هرگز از آن تو نیست
گل هایی کـه کنار هم
دسته شده ا� ...

دو شعر کوتاه و عاشقانـه از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی

هرچیزی،
حسی،
سببی،
نگاهی،
لبخندی
و سیبی!
نیمـی دارد،
نیم من تویی،
نیم تو کیست؟.... حسن رسولی
**********************************
موقع رفتن
در بستن چمدانت
تردید کن،
کمـی با من باش
من از بودن با تو
حالم خوب مـی شود...حسن رسولی ...

دو شعر عاشقانـه از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی

تو رفتی
در نبودت
هیچ
کوچه های غم قلب مرا
قدم نزد
بوی مانده ی یـادت،
لای انگشتانم
هرچند نا خواناست
ولی
برای زنده بودن
دلیلی حتما باشد
و به منظور جوانـه زدن
خاک و آبی نیز!
و تو
اولین کـه نـه
اخرین دلیل
جریـان این نفس هایی...ح.رسولی
*************************************
وقتی شعله های
بی نزاکت و بی صدای حادثه
اخرین واژه متن "تنت" را
مـی سوزانند،کمـی انطرفتر
لابه لای
هلهله هههوووهووووویوووووی بادهای شمال
شاعری،
مـیان برگ های خشک
دفن مـی شود،
آه،
چه غم ان ...

عاشقانـه "عشق من" از حسن رسولی

شاعر حسن رسولی

تعبیرِ عشقِ مرا
در هیچ کتابی
تدبیر نیست،
آری،
پاییز ندارد
دستی که
دستان تو را با خود دارد....
حسن رسولی. تهران.فروردین 1394 ...

حسن پور

شاعر حسین حسن پور

درد دل ها کـه حَدیثَش همـه درون دنگ من است
درد بی مـهر و وفایی تو ، همـین جنگ من است

باغبانی کـه ز تکلیف زده ، بوسه بـه گل
عطر گل ها کـه شَمـیمَش همـه درون چنگ من است

فکر مردم شده نا حق بهی لطمـه زدن
کفر ورزی ز جهالت چه بسی زنگ من است

یک صدو بیست و چاهار هزارش کـه رُسُل
آمدند که تا که دلی خون نشود ، ننگ من است

ای جماعت بـه خدا کار جهان هیچ ز هیچ
جهل کین ، جامـه تهی کن کـه بسی تنگ من است

هر چه درون جامعه بینی همـه نیرنگ و جفا
سفره بی نان شده ، روزی شده � ...




[شعر نو درباره حسن ظن - shereno.com شعری زیبا در مورد حسن ظن]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 11 Jul 2018 13:49:00 +0000