حالات خرابه شام
شاعر حبیب رضایی رازلیقی
بنام خدا
سلام
دوستان نذر داشتم اگر پذیرفته شدم درون این سایت اولین شعرم وصف زهرای سه ساله حسین باشـه
ممنون از شما خوشحالم درون جمع شما هستم
[حالات خرابه شام]
باغم الفت دارد این ، شعر اتل متل خرابه عاشق مبتلا بـه شب
مثالِ نی شکسته ها ،همـی کندنوا بـه شب
غروب کرد چو آفتاب ، ستاره هاشودعیـان
که اختران آسمان ، شوند همصدا بـه شب
کبوتران شب ببین ، کـه سردهندسرودغم
جفایِ روزگار را ،کنند بــرملا بــه شب
ندایِ العفو العفوِ ، زاهدانِ شبانـــه را
فتاده اندب ...
جان ندی یـا رب(نوحه غزل ترکی)
شاعر خلیل صادقی
گردین دیریله قانیمـیلن قان ندی یـارب
قوی تز دیـه اوخ تاچیخاجان جان ندی یـارب
مـین یول سوسوز اولم بو مقدس هدف اوسته
کوثر انامـین حقیدی عطشان ندی یـارب
قوربان دمدیم کعبه ده یـا قانلی مناده
نذر ایلمـیشم باشیمـی قوربان ندی یـارب
بیز جل مـه مـیشیق که تا کی جدق کربوبلادن
اخر وطنیمدور بو را مـهمان ندی یـارب
سن قیرمـیزی قانیله بو توپراقی بیندون
قانیم بزیر توپراقی الوان ندی یـارب
سن عشقیمـی ارتیر کی وریم اصغری قوربان
اوخ دیسه جولر لبلری گریـان ندی یـا رب
گر غا� ...
(هر چند جزءمنتظرانت نیستم)
شاعر سیدامـیر مـیثم مرتضوی
ای کـه ما را کردی شیدای خود
ای کـه ما را مـی کشانی سوی خود
هرچند جزء منتظرانت نیستم
مـی کشانی سوی با بوی خود
باز شد شب جمعه و شب انتظارتو
ایـا شود کـه دیده ام ببیند روی تو؟
باز شد شب جمعه و شب گودال کربلا
ایـا شود کـه بگویی چه شد گودال – تو؟
شنیده ام بود سرش روی زانوی زهرا
آیـا نشست با چکمـه بر یِ حسینِ(ع)تو؟
دید نمـیبرد – با پا- بدنش را برگرداند
آیـاباخنجرکند-دوازده ضربه-مـی دیدی صحنـه ها را تو؟
دیدی شما ناله ها مـی زد حسین(ع)
دیدی � ...
روح نیـایش
شاعر رقيم سيستاني
روح نيايش
تقديم بـه روح مـهرباني كه هماره ما را مي بيند-از رقيم سيستاني -
ايا كه روح دعايي و در نيايش ما
مقام تو بالاتر هست از ستايش ما
ببين كه از تطاول ايام جانمان چه نحيف
بيا و بگذر و بشنو نداي خواهش ما
چه تيغ ها كه كشيديم روي يكديگر
بيا و صلح بياور بـه اوج چالش ما
چو كاروان اسيران و در خرابه شام
ببين كه سنگ خرابه ست بالش ما
به نقش و ريب و ريا دين شدست قرباني
بيا و پرده بر افكن ازين نمايش ما
رقيم مقصد مرصاد چشم ناز شماست
بيا و يا مكش ازپايگا� ...
یکی سیلی مـیزنـه ، بـه صورتم
شاعر فرامرز فرخ
السلام علیکِ یـا فاطمـه (رقیـه )(علیـها سلام )
بنت الحسین
چرا ؟چند روزه بابام رو ندیدم
نبوسیدمش خدا،نخنــــــدیدم
-
منم اون رقیـه ، نازدونـه ی تو
مـیگیرم تو این روزا بونـه ی تو
-
بابا جون بیـا ، تو دستمو بگیر
ببین این ، ِتو شده اسیر
-
من فقط ،سه سالمـه زخمـه پاهام
دشمنا ، چه رفتاری دارن باهام
-
یکی سیلی مـیزنـه ، بـه صورتم
دیدن ِ مـهربونـــــی بود ، عادتم
-
بسکه گریـه کردم و ، ناله زدم
بیـا و ببیـــــــن بابا ، حال ِ بدم
-
یکی گوشواره ز گوشم ...
رقیـه(س)
شاعر نازی سبزواری جوزانی
در خرابه شام مـهرعاطفه صدا مـی کند
سرسالار را بـه آغوشـه رقیـه (س)هدایت مـی کند
طفل سخنـها ازاسارت باسر گفت و شنود مـی کند
با دل کوچک خوداز ظلم بـه پدر شکایت مـی کند
آن گل نرگس ی پریشان حال صبوری مـی کند
رقیـه (س) را درون آغوش بـه عشق آرام مـی کند
دوخت پیـامبر ره سفر را بـه معراج نداء مـی کند
شجره خود را درون بهشت بـه نام محمد (ص) ساکن مـیکند
به هفت آسمان لعنت خدا را بـه کفار مـی کند
حتی جهنم هم بـه قاتلان سبط پیـامبر پشت مـی کند ...
زنجیرها
شاعر علی رفیعی (پریش)
بروی شانـه نوشتیم با دوتا زنجیر
خرابه؛ شام؛ بیـابان کربلا؛ زنجیر
تمام اهل حرم، یـاحسین مـیگویند؛
مـیان آتش نمرود بیحیـا؛ زنجیر
وجود و هستی زینب بـه او گره خوردست
نـه با طناب و نخ و رشته، بلکه با زنجیر
به جای اینکه ببندند زیور و خلخال
گره زدند بـه دست و سر و به پا، زنجیر
یـهود گفته کـه دست خدا بـه زنجیر است
خداکند کـه بمـیرند؛ مرگ یـا زنجیر
کسی کـه گفته ندیدم بـه غیر زیبایی
رهاست درون غل و زنجیرها، رها؛ زنجیر
عاشورای حسینی تسلیت باد.
"زنجیرها&q ...
شـهادت رقيه(س)
شاعر محمد حسن شـهلائي
امشب خرابه شام از گريه سوت وكوراست
حتما رسيده بابا،حال رقيه جور است
هر ي برد ارث از مادر عزيزش
سيلي، ارث زهرا ست بر صورت ضعيفش
اين سه ساله تاب كتك ندارد
نامرد نزن بـه پهلوش،او كه فدك ندارد
دشمن كشيد مويش ، از درد ناله ميزد
مويي كه با دو انگشت حسين شانـه ميكرد
از تازيانـه،سيلي، راحت شوي تو امشب
الباقي كتك ها ،فرداست بـه پاي زينب
#شـهلائي_محمد_حسن
(شـهادت دردانـه اباعبدالله تسليت باد)
سلام الله علي رقية الحسي� ...
نجوای شامِ غریبان و عطرِسکوتِ خرابه...
شاعر زهرا پویـامنش
به جانِ آب قسم
از این ظلمتِ شب
و فرار از تیرگی آسمان بـه تو پناه مـی برم
و خود را بـه تو مـی سپارم
به آغوش گرم از ترانـه ی تو
و بـه رویـای خوابِ
برای که تا همـیشـه بودن ها
خواهم رفت
با من بمان
در هراس از دامِ سایـه های شبح وار
و گوشـه نشینی ی انتظاری ویران کننده
و وجودم را از طناب پوسیده ی دنیـا رها ساز
و پوزخندهای ارواح بی صاحب را رسوا !
صداقت حرفم را بپذیر
در نجوای شامِ غریبان و عطرِسکوتِ خرابه
هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمـی رهاند
سوگند بـه ماه
ک ...
شام غریبان
شاعر سعیدمطوری(مـهرگان)
شام غریبان
قلم مـیگرید دوباره از مصیبت حسین
کربلا مـی کند گلایـه از مصیبت حسین
خط های نور درون تاریکی آسمان
هفتاد ودوتن درون آن عیـان
اشکها جاری از چشمان
آتش ودود از خیمـه های سوخته
فریـاد واشک درون هم آمـیخته
و مـی گوید ندایی از آسمان
به کدامـین گناه کشته اند مـهمان
مگر نبوده اند کوفیـان مـیزبان
عجب پذیرایی مـیکند بی وفایی شان!!!
اشکهای زنان وکودکان
چه سخت هست بی پناهی
مدام مـی پرسند بـه چه گناهی؟!!!
جواب فریـاد هست وبی اعتنایی
آه غیرت شـه� ...
شام غریبان
شاعر علیرضا طالبی
شام غریبان
امشب
چراغها را خاموش کن
مـیشنوی....؟
صدای زمزمـه
اشک
ناله کودکان.....
گرسنـه اند....؟
تشنـه اند.....؟
.......
شمع ها را روشن کنید
کنج خرابه ها..
مگر نمـی بینید....؟
اینان
طفلان کربلا
شام غریبان
یتیمان اقا حسین اند
بنازم
عظمتت را
....
چراغ ها را خاموش کن
بگذار لا اقل
اشکی بریزم...
یـا لیتنی کنت معکم......
...
امان از شام
شاعر محمد ابوالقاسمـی
دلم را غم گرفت ای وای از شام
دلم ماتم گرفت ای وای از شام
هوای بیی غربت اسارت
دلم کم کم گرفت ای وای از شام
هوای هر دو چشمم باد و باران
دلم را نم گرفت ای وای از شام
به یـاد سادات ، گریـان
گلویم هم گرفت ای وای از شام
به یـاد بیی های خرابه
موذن دم گرفت ای وای از شام ...
تا کـه بوسید ، لحظه ای ،های یـار (در د و دل رقیـه(س) درون خرابه های شام )
شاعر رقیـه عزت زاده
(زبان حال دل رقیـه(س)باسرمطهرامام حسین(ع)بادلی سوخته)
************************************************
از یـا حسین که تا با حسین یک نقطه فرق
این یکی عشقی لساناً دیگری غوطه و غرق
روز عاشورا بود شام غریبانت حسین (ع)
مشق عشق زینب و آن اسیرانت حسین (ع)
«رقیـه (س) گوید ، باحسین (ع)،احوال دل
چون کند ، او خلوتش ، با درد و دل
درد و دل رابا حسین (ع) ،این گونـه گفت
چون گرفت سر را، بـه گریـان او بـه گفت
بعد تو ، بابا ، گلم ، آن ظالمان
خیمـه هاآتش زده ، کرده ما رابی خانمان
تا کـه رفت� ...
شام غریبان
شاعر عطیـه زالی
دارد تماشا مـی کند حال جهان را
غم نامـه ی صحرای سرخ بیکران را
دارد تماشا مـی کند از روی نیزه
خورشید بی سر،بغض های بی امان را
کنج خرابه کودکی با گریـه هایش
برهم زده آرامش هفت آسمان را
آهسته مـی سوزد درآتش بال هایش
وقتی کـه مـی بیند سریک قهرمان را
درآن طرف تر ی قدش خمـیده
در پنـهان کرده این داغ نـهان را
ای ابرماتم تابه کی خواهی بباری؟!
سیراب کردی لاله های بی نشان را
بعد از شما آن دست های بی مروت
با تازیـانـه مـی برند این کاروان را
حالا اگریک ر� ...
کنجِ خَرابه
شاعر عبدالرضافاطمـی
گفتگوی سر بریده با سه ساله
،،،
ای غنچه ی بهاری ِ نشکفته پَر پَرَم
گریـان مشو ، کـه شامِ غم اینک سحر شده
با آرِزویِ وصل ، بـه خود لَطمِه کم بِزَن
خوابی دِگَر کُنی زِ تَنَت جان بـه دَر شُده
رویَت چو ماهِ کامِل و از جورِ دشمنان
شرمنده ی خسوفِ توقُرصِ قَمَر شده
با دیدنِ سَری کـه به دامن گرفته ای
کُنج خرابه کرب و بلایی دگر شده
راحت شدی زِ تهمت و همراهم آمدی
بنگر کـه بهرِ غَمَت نوحه گَر شده
فاطمـی(عبد)
...
[شعر نو خرابه شام - shereno.com شعر اتل متل خرابه]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 28 Jun 2018 22:11:00 +0000