دلم گرفته...
به اندازه روز هایی کـه با تو گذشت!
دلم گرفته...
به اندازه تمام لحظه هایی که
دارم و ندارمت
دلم گرفته...
به اندازه همـه ی باور هایی کـه از تو
نداشتم و دارم!
دلم گرفته...
مثل سربازی کـه شب تولدش تو برجک داره پست مـیده!
من خیلی دلم گرفته...
یـادمـه اون موقع ها کوچیک کـه بودیم
تمام دغدغمون رد شدن از سر راه هم
و خیره شدن بـه دنیـای پر از لبخند هم بود
یـادمـه اون موقعا غصمون رسوندن نامـه ای بود که
تو اوج نوجوونی و سادگیمون واسه هم
قلم زده بودیم!
یـادش بخیر تو دفترا و کتابامون پر بود از
اسم هم...
بعدشم خطی خطیش مـی کردیم
مـی گفتیم بـه درک
شاید تو یـادت نیـاد اما من اون روزا رو خوب یـادمـه...
من هنوز یـادمـه نیمکتای پارکی کـه تو رو اونجا مـیدیدم...
درسته باتو اونجا عندارم
اما با جای خالی تو اونجا هزار که تا عدارم
هنوز یـادمـه آلوچه و آدامسایی کـه با هم مـی خوردیم!
یـادمـه وقتی دستمو مـی گرفتی
اونقد محکم فشارش مـی دادی کـه قند تو دلم آب مـی شد...
آره هنوز یـادمـه
من الآن کـه دارم دور مـی شمو
تو قرار نیس بیـای
خیلی خیلی دلم گرفته!
کاش مـی شد دوباره تو رو داشت!!!
آخه خیلی سخته
تنـهایی مرور خاطراتی کهپر از دلتنگیـه!
اون روزا دیگ گذشته و تکرار نمـیشـه...
بغض توی گلو منم با این حرفا باز نمـیشـه!
من نزدم این حرفا رو کـه ازت گله کنم...
یـا تو,پشت سرم گله بگی...
زدم این حرفا رو واسه غنیمت شرمردن فرصت های پیش رومون...
زدم این حرفا رو که تا بهت بگم منو ببخش...
واسه اومدن و رفتنای بی موقعم...
منو ببخش واسه همـه ی دوس داشتن هایی کـه خرجم کردی و چیزی درون قبالش از من بـه تو نرسید...
منو ببخش من خیلی بد کردم هم ب خودم هم بـه تو
شاید الآن نداشته باشم...
تعبیری کـه واسه گذشته لعنتیمون بگم....
واسه اینـه کـه هنوز تو,دنیـامـی
من مـی خوام خیلی چیزا رو جبران کنم...
من اینجام که تا بدونی آرزوی من آرزو ست!
من همونم!
فقط یکم لحظه هام نا آرومـه
من همونم!
فقط دلتنگیـام بزرگ تر شده!
من همونم!
و هنوزم آرزوم آرزوست!!!
من یـه پازل هزار تکه ای از دوست داشتنام
که فقط با تو مـیشـه چید!!!
.
.
.
#باوان
[شعر نو : سجاد گلشاهی - دلم گرفته(دلنوشته) دلنوشته دلم خیلی گرفته]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 16 Jul 2018 10:30:00 +0000