ایران،جاویدان(بمناسبت سوم خرداد روز آزاد سازی خرمشـهر عزیزویـاد شـهید سید محمد جهان آرا ودیگر شـهیدان سرافراز)
شاعر سعیدمطوری(مـهرگان)
دشت تصویری ز جوشندگی وسرخی عشق
سر یک مزرعه مرغی پناه داده، شعر درمورد بوشهر درس آزاد تمام لانـه
عشقبازی دلیران وطن بوده وبس
خاک از خون شـهیدان شده، پُر از لاله
شـهر خونین ، همـه شعله زدشمن دیده
هله هله، شادی دشمن،چه بدها کرده
سر هر کوچه ی خون، دشمن پر کینـه
او درون آغوش کشید ، زنـها را مرده
کودکان نیزه ، زک خود مـی دیدند
ها سوخته ،آه ،چه گلها چیدند
شورغیرت، بـه پا خواست تمامـی سرا
همـه فریـاد شدند ،با جهان آرا ها
بود شـهیدی بـه سراپای وجود چون رستم
� ...
شـهر خرم من
شاعر مـهدی بهروزی
ای نخل های سوخته
که ایمان فواره مـی زند از کاکلهایتان
ای رود زندهی جاوید
ای شـهر خرم من
ای سبز
ای بهار
ای گلگونـه خاک ستبر
شـهر دلیران
شـهر شـهیدان بی پلاک و کفن
ای مظهر صلابت مردان مرد
ای جلوه گاه تجلی اراده زنان غیور
ای شـهر خرم من
وقتی کـه از تو بگویم
خدا
خدا کـه تو را آزاد کرده است
بر روی ماه تو لبخند مـی زند
ای اسطوره روزهای دشوار
ای گوشـهایت پر از صدای الله اکبر
از بلندای مناره ها
خاکریزها
رمل ها
کوچه ها
کوچه های هجمـه گرفته
ویران شده
خا ...
یـادگار
شاعر سریـه بضاعت پور (سبزینـه)
باز امشب عقده را وا مـی کنــم؛
چفیـه های خســته را که تا مـی کنم.
چفیـه یعنی داستان برگ و بــاد؛
خاطراتِ روزهای تلخ و شــاد.
چفیـه، تنــها یـادگار بیــــی؛
آشـــنای جبـهه و دلواپـــــــسی.
سنگر و مـهر و گلاب و زمزمـه
یـک بیـابان تشنـه و یک قمـقمـه
چفیـه، کامِ تشنـه را جان مـی دهد؛
بوی سنگر، بوی باران مـی دهد
چفــــیـه ام آوارهء گــردابـهاست.
یـادگارِ موجـــهای بی ریـــاست.
دوست دارد عقده ها را واکــند؛
بغضــهای خسته اش را ها کند.
...
نخل های بی سر !
شاعر بهروز اميدي
"خرمشـهر را
خدا آزاد کرد"
و هنوز خُمس
خمسه خمسه هایشان
مـی دهند !
و کارون مـی داند...
نخل های بی سر !
دیگر ثمر نمـی دهند !!!
.......................
تقدیم بـه محمد جهان آرا و یـارانش و آزاد سازی خرمشـهر
.......................
بهروز امـیدی 31/2/94 بندر امام
...
شـهیدان
شاعر احمد منجزی
عشق یعنی عاشقان جان بـه کف
عشق یعنی مردمـی با یک نفس
عشق یعنی درون ره عشق و هدف
پر گشودن از دیـار این قفس
عشق یعنی جان خود رابی غرض
در ره مولا و عشقش داده بس
عاشقی را عاشقان جلی
در دیـار ما شـهیدان جمله بس
کرده اند بهر وطن خود را فدا
با شعار عشق مولا یک نفس
گر غروری ما درون این عالم کنیم
ازشـهیدان خدایی هست و بس
احمد اینک یـاد گلها کرده ای
گر بود ذکرت همـین باشد بس
فی البداهه احمدمنجزی
دوشنبه سوم خرداد95بیـاد تمامـی شـهدای دفاع مقدس و معان حرم
� ...
تابلو شعر 129 - " درون حوصله باغ " به منظور یـاد بود زنده یـاد جهانبخش کردی زاده مشـهور بـه " بخشو " خواننده نوحه ها و ترانـه های محلی بوشـهری
شاعر محمد نصرتی راد
جهانبخش کردی زاده مشـهور بـه بخشو خواننده بوشـهری ( دشتستانی ) درون سیزدهم تیرماه سال 1315 درون بوشـهر محله باغ ملا متولد شد ازاو بـه عنوان اعجوبه عالم مداحی ، نوحه خوانی و زنی بوشـهر یـاد مـی شود . شعر درمورد بوشهر درس آزاد بخشو از جوانی بـه تشویق سید علی مـهیمنیـان بـه نوحه خوانی روی آورد ، درون اندک زمانی استعداد ذاتی ، صدای بی نظیر ومـهارت بخشو دراین امر باعث شد آوازه او درسراسر شـهر بپیچد و بااستفاده از راهنمایی های استادان وبه ویژه محمد شریفیـان درردیف بهترین نوحه خوان های بوشـهر � ...
سلام
شاعر نیلوفر کرمـی
سلام شـهر خون .
سلام بالهای سرخ پرواز.
سلام بر مشک های خالی آب.
سلام برنخلهای سوخته.
خر مشـهر شـهر خون ولاله .
سلام برعطر شـهیدان .
اینجا حکایت دیگر .
حکایت عشق وعاشقی ست .
اینجا جایگاه مردان عاشق .
خاک این زمـین .
جولانکاه دلیر مردان.
مردانی کـه به عشق .
سرزمـین خود جان فشانی د.
اینجا بین زمـین وآسمان .
فا صله ای نیست.
خرمشـهر .
دیروز مرهم زخمـهای فرزندانت .
امروز درون فراق آنان اشک .
نامت زیبا.
غرورت زیبا .
خاکت مقدس.
چون بوی مظلومـیت کربلا را مـیدهد ...
تهاجم عشق
شاعر کاظم وکیلی(کهکشان)
... شعر درمورد بوشهر درس آزاد زندگی با تو مـی شود یعنی ، دوست دارم تو را خدای من!
با تمام دروغ هایی کـه ... ، با تمام غریبه ها بودن
کف شدن روی آب آرامش ، کف زدن توی حوض تنـهایی
با غرور شکسته خندیدن ، زیر پرهیز گریـه خوابیدن
مثل زیباترین گل عالم ، مثل کاکتوس زرد! ، یـادت هست؟
یـاد تنـهایی نفس هایت ، یـاد تنبیـه مرد افتادن
پر زدن روی برج مـیلادت ، روی خرداد بخت برگشته ...
تو شبیـه ستاره ها زیبا ، من شبیـه ستاره ها روشن
طرح جادوی آسمان با تو ، توی پاتیل غصه های من
یک ت ...
در بیـان وصل و هجران نکویـان و رفتن شیرین بـه تماشای بیستون (صفحه 1)
شاعر وحشی بافقی
بهر جا وصل از دوری نکوتر
بجز یک جا کـه مـهجوری نکوتر
رهد عطشان ز مردن آب خوردن
بجز یک جا کـه بهتر تشنـه مردن
چه جا آنجا کـه یـار آید ز درون باز
برای آنکه بر دشمن کند ناز
ز یـاران رنج بـه کاو بر تن آید
که بهر گوشمال دشمن آید
غذا بـه گر خورم از پهلوی خویش
کز آن گسترده خوان بهر بداندیش
به ار خون جگر باشد بـه جامم
که ریزد ساغر غیری بـه کامم
ز شبهای سیـه چندان نسوزم
که شمع از آتش غیری فروزم
ولی غیرت هم از ر ...
تو مـی آیی
شاعر محمد رضا اکبری
تو مـی آیی ولی آن لحظه شوم ،که سردی بر تنم احرام بسته
غبار مرگ جانم را گرفته،طنین خنده ام بر باد رفته
تو مـی آیی ولی دیگر نگاهم،به دریـای نگاهت پل نبسته
غرور خاطراتت،حرف هایت،درون پیکر سردم شکسته
تو مـی آیی کـه بنشانی تبم را،تب این پیکر حیران خسته
ولی بنگر شب گیسوی من را،که روی بستر مرگم گسسته
تو مـی آیی مرا آزاد سازی،ز زندان جدایی،بی وفایی
ولی بنگر کـه مرغ روح پر زد،از این جا که تا خود شـهر رهایی
تو مـی آیی ولی آن لحظه ای که،دو دستم از دعا فتاده ...
مادر
شاعر ناهید اصغر زاده
ای کـه در دلدادگی دردانـه ای
شادی و گرمـی هر کاشانـه ای
شمع سوزانی بـه شام تیره فام
شـهره شـهری بـه نزد خاص و عام
در صبوری که تا نداری زین جهان
وصف تو هرگز نیـاید بر زبان
روح بخشی رامشی درون هر نفس
مرغ جان آزاد سازی از قفس
یـاری و یـاور بـه وقت ناخوشی
مرهمـی چون آب روی آتشی
سرمد و پاینده ای درون هر زمان
گوهر ارزنده ای باشد عیـان
ازی گویم کـه نامش مادر است
او کـه در سختی همـیشـه یـاور است
عاشقی درون راه عشقش جان نثار
هم چو او عاشق ندیده روزگار
گرچه عمرش ف� ...
آزادی و آزادگی
شاعر سهراب بختیـاری
همـه دوست دارند
که آزاد باشند
بروند آن ور
گاه بیـاییند این ور
هیچ دوست ندارد زندان را
هیچی نخواهد تاریکی را
هیچ گاه نخواهد مـیله های زندان را
حال توی دلت آمدی
که طوطی خوش رنگی را
بیندازی درون قفس
به امـید روزی
که طوطی را آزاد سازی تو
تا شود همچو خودت
آزاد و آزاده ...
دور گشته از من
شاعر مطهره السادات مجدزاده
در این حال تب دار
به بالین من گر بیـایی
مرا شاد سازی و
از هر چه غم آزاد سازی
تو ای دوست دور گشته از من
تو ای باور روزهای تباهی
بیـا دست من گیرو داد مرا
از این دنیـای سیـاهی
مرا گر بخوانی
همـین جا درون همـین حوالی
به تو نزدیک و دورم
نمـیدانم اکنون درون چه حالی؟
ببخش گر کمـی دلگرفتم
ببخش گر کـه ناکوک و خستم
من از عمق جانم صدایت
با قلبی شکسته
به من پاسخی ده
اگر هنوزم رفیق راهی
...
خرمشـهر را خدا آزاد کرد
شاعر داوود علي دادي(منتظر)
خرمشـهر را خدا آزاد كرد
روزي كه خرمشـهر آزاد شد
گويي نـه يك شـهر كشور آزادشد
گويي تمام ملت ايران آزاد
آزاد آزاد آزاد گشتند
شـهرها پر از شعف بود
شوري دگر بـه سر بود
درون مردم شـهر
پر از شورو شعف بود
يكي ميون مردم
نقل و نبات مي داد
اون يكي از خوشحالي
فرياد سر مي داد
يكي دستان خود را
بالاي سر بود
انگشت پيروزي را
بالا نشان مي داد
يكي حلقه ئ شوقي
دور چشاش بسته بود
اون يكي سيلاب اشك
از چهراش روان بود
يكي مي گفت خـدايا
پاره تــن ره ها ش� ...
[شعر نو مورد آزاد سازی خرمشـهر شعر درمورد بوشهر درس آزاد]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 18 Jul 2018 01:59:00 +0000